سال زيبا-سال ايمان،سال عشق-
رسيد سال1392 و عيد نوروز-
يخهاي حوض خانه امان آب شده،-
و در ماچ و بوسه هاي عيد تجلي نموده؟
پدر بزرگ بعد سال تحويل-
دوباره نصيحتش گل انداخت.
او که چهره دوستانه و مهربانش-
يادگار زمانه عاطفه هاي رنگين،-
و کلامش خنجري بر دهان شيطان است؟
او چنين مي گفت،شاد و بي ادعا-
اي بچه ها،اي نوه ها
شاد و مومن و آزاده،
حرف من پير را گوش کنيد-
و موجهاي کينه و عداوت را
لاجرم،يک به يک خاموش کنيد.
اي نازنينان-اي نونهالان،آينده سازان،-
وقتي که شمارش مي کنيد
اسکناسهاي تا نخورده عيدانه را-
بعد هر چند برگي،
يتيمان را ياد کنيد-
که کشيده نمي شود بر سرشان،-
هيچ وقت دست گرم پدر.
پس بيدرنگ براي خدا،
هديه دهيد چند اسکناس عيدانه را
تا همه مردم-
همه همسايه ها شاد شوند-
و يادتان باشد،-
اين هديه هاي مهرباني-
ادامه يابد،هر هفته و هر ماه.
اي عزيزان،و اي جگرگوشگانم،
اي پدران و شما اي مادران
ياد کنيد از بي مادران،بي ياوران-
که با آه،ديده ها بر هم مي گذارند،-
و هرگز لالايي گوش نواز مادر را نشنيده اند-
زخاطرها فراموشند و دلهايشان شکسته.
اي بچه ها،اي نونهالان-
بعد از شمارش چند برگ سبز،
ياد دخترک همسايه کنيد-
که پدرش معتاد است،-
و مادرش اسير تجمل و روز مرگي ها-
و دخترک هر روز و هر شب،-
در گير و دار لجبازهاي والدينش-
خون جگر مي خورد.
او هميشه تنهاست-
وليکن پاک و مظلوم است،
و بي خيالي گناه ماست.
آري آري اي عزيزان-
اول خدا را ياد کنيد،
و با عشق حق
دل مردم ناتوان را شاد کنيد-
و امسال کاري کنيد کارستان،-
تا باشد دلي را از غم آزاد کنيد-
درباره این سایت